معرفی کتاب این کتاب جن دارد: سرگذشت ننه خورشید
رضا، شخصیت اصلی و راوی کتاب این کتاب جن دارد نوشتهی نجمه میرزاآقایی داستان را از کودکی خود در دههی سی و چهل شمسی در آبادان روایت میکند، اما برخلاف آنچه در ابتدای کتاب به نظر میرسد، ما با یک داستان معمولی روبهرو نیستیم. بهزودی پای اجنه به کتاب باز میشوند و همهچیز زمانی ترسناکتر میشود که میفهمیم نویسنده این داستان را بر اساس واقعیت نوشته است!
دربارهی کتاب این کتاب جن دارد
داستانهای تخیلی دربارهی جن، معمولاً در اساطیر و افسانههای عربی و اسلامی ذکر شدهاند. جنها به عنوان گروهی از مخلوقات فراطبیعی، در داستانهای ماورائی و یا تخیلی به عنوان موجوداتی تصویر میشوند که ممکن است ذاتی شیطانی و خبیث داشته باشند و به آزار و اذیت انسانها بپردازند، و یا در شمار اجنهی نیکوسرشت قرار بگیرند و هیچ گزندی برای انسانها نداشته باشند. این کتاب جن دارد داستانی است دربارهی همین موجودات ماورائی که بنا بر گفتهی نویسندهی آن، نجمه میرزاآقایی از ماجرایی واقعی وام گرفته شده است.
نجمه میرزاآقایی داستان این کتاب جن دارد را با بازگو کردن ماجرای به دنیا آمدن شخصیت اصلی کتاب از زبان خودش آغاز میکند. رضا که در طول کتاب روایت اولشخص او از وقایع داستان را میشنویم، تعریف میکند که در سال 1329، بعد از فروکش کردن تب آبله در ایران و از دست رفتن دو فرزند خانواده که خواهر و برادر او محسوب میشدهاند، با نذر و نیاز به درگاه الهی به این جهان قدم نهاده است. او رفتهرفته شخصیتهای دیگر داستان، از جمله مادرش شیرینبانو، مادربزرگش ننه خورشید و دایی اماقلی را وارد روایت خود میکند و پس از ارائهی شرح و وصفی کلی از خود و دوران کودکیاش، به سراغ اصل مطلب میرود و داستانی تکاندهنده را دربارهی ارتباط با اجنه تعریف میکند.
در برخی از داستانهایی که دربارهی این موجودات ماورائی هستند، جنها به صورتهای مختلف ظاهر میشوند؛ بعضی از آنها به صورت حیواناتی شبیه سگ یا گربه، بعضی به صورت انسانهایی با قدرتی فراطبیعی و بعضی دیگر به صورت موجودات ناشناخته دیده میشوند. در بعضی از این داستانها، اجنه به کارهای خبیثانه و شیطانی میپردازند؛ ممکن است آنها به دنبال گمراه کردن انسانها و برانگیختن افکار منفی در ذهن آنها باشند، و یا صرفاً قصدشان از مداخله در جهان طبیعی آزار و اذیت انسانها باشند و یا امکان دارد در طول داستان به دنبال در دست گرفتن کنترل بر فردی خاص باشند که در ساختار روایی قصه نقشی کلیدی ایفا میکند.
در این داستانها، معمولاً قهرمانانی نیز وجود دارند که با استفاده از قدرتهای فراطبیعی، اما مثبت خود، با جنهای آزارگر مبارزه میکنند و آنها را شکست میدهند. این قهرمانان معمولاً شامل فرشتگان، افراد نیکوکار، و در برخی موارد پادشاهان و شاهزادگان هستند که با تلاش و جدیت خود، به انسانهای آسیبدیده کمک میکنند تا از شر آسیب جنها رها شوند.
داستانهای تخیلی دربارهی جن و سایر موجودات فراطبیعی، که داستان این کتاب جن دارد نوشتهی نجمه میرزاآقایی نیز در شمار آنها قرار دارد، یکی از موضوعات محبوب در ادبیات فانتزی هستند که باعث بروز ترس و هیجان در خوانندگان میشوند. در این داستانها معمولاً نشان داده میشود که با تلاش و قدرت اراده، همواره میتوان با شروران فراطبیعی مبارزه کرد و آنها را شکست داد.
داستان این کتاب جن دارد به همت انتشارات ندای الهی تهیه و منتشر شده است.
کتاب این کتاب جن دارد برای چه کسانی مناسب است؟
اگر به داستانهای فراطبیعی وامگرفته از واقعیت علاقه دارید، مطالعهی این کتاب را به شما پیشنهاد میکنیم.
در بخشی از کتاب این کتاب جن دارد: سرگذشت ننه خورشید میخوانیم
- نادر قلی جوان رشید و قوی بود، هیچکس هم متوجه نشد که این جوون وقتی از سربازی برگشت چه اتفاقی براش افتاد. یک هفته بعد سربازی شب خوابید صبح دیگه بیدار نشد. طفلک ناکام از دنیا رفت. مرگش مشکوک بود. نمیدونم چرا حاج یوسف پیگیری نکرد که چی به سر پسر سالم و سلامت اومد. بعضیها میگن نیمهشب یه صداهای عجیب از داخل اتاقش شنیدن، گویا انگار داشته با کسی بحث میکرده، چون داد و فریاد میکرده. برام سؤال شد چرا هیچکس نرفت داخل بدونه جریان چیه. اصلاً چرا داره با خودش تنهایی حرف میزنه! یه عده هم میگن وقتی رفته به باغ انگور اونجا مِرِدزمال دیده و فرار کرده، خدا عالمه که چه اتفاقی افتاده و چی به سر این جوون اومده. خدا بیامرزتش.
نادرقلی کوچکترین عموی من بود که تا حالا ندیده بودمش، اما تعریفش رو شنیده بودم که چقدر جوان فهیم و رشیدی بوده، همه از مرگ نادر قلی ناراحت بودن، جالب اینجا بود تا اسم جن اومد جواهر رنگبهرنگ شد. انگار یه چیزی از جن میدونست. خیره شده بود به فرش، با انگشتش با گلهای قالی بازی بازی میکرد.
ننه خورشید آهی کشید و با ناراحتی گفت:
- آدم اگر گیر این اجنهها افتاد خدا کنه که از نوع مسلمونش باشه. کافرا تا ریشهات رو نخشکونند رهات نمیکنند. این همه گفتند مِرِدزمال جلوتون ظاهر شد نترسید و فرار نکنید کاری ندارن، اما اگه بترسید دنبالتون میکنه و تا قربانیش رو از پا در نیاره دست بر نمیداره!
پشت بند حرف ننه خورشید علیداد با هیجان داشت تعریف میکرد که .....
- ۰۲/۰۵/۱۸
خیلی ممنون