سلام، لطفاً از محصول «دانلود کتاب آنها به بغداد آمدند pdf» دیدن فرمایید.
کتاب «آنها به بغداد آمدند» They Came to Baghdad یک رمان ماجراجویانه از آگاتا کریستی، نویسندهی برجستهی انگلیسی است که اولین بار در 5 مارس 1951 توسط Collins Crime Club در انگلستان منتشر شد و پس از آن در همان سال از سوی Dodd, Mead and Company در ایالاتمتحده با قیمت دو و نیم دلار به چاپ رسید. آگاتا کریستی با الهام از سفر به بغداد به همراه شوهر دومش، سر ماکس مالوان، باستانشناس برجسته کتاب «آنها به بغداد آمدند» را به نگارش درآورده است. این داستان برخلاف بسیاری از آثار این نویسندهی معروف و متبحر، در ژانر جنایی نیست و داستان آن حول اتفاقات جاسوسی میچرخد.
داستان کتاب «آنها به بغداد آمدند» با حضور یکی از فرماندهان نظامی بغداد در بانک شروع میشود. او سروان کرازبی، از افسران ارشد نظامی بغداد است که اطلاعات زیادی دربارهی اتفاقات سیاسی و اجتماعی کشور بغداد دارد. او مردی قد کوتاه، درشت هیکل، با صورت تقریباً سرخ و سبیل کفت نظامی است که با سیاستمداران مهم کشور خود و کشورهای دیگر در ارتباط است. او از بانک به سمت یک کاروانسرا یا حیاط بزرگ برای دیدن آقای دیکین حرکت میکند. آقای دیکین خبر از مراسمی مهم در بغداد میدهد که میزبان سران و سیاستمداران کشورهای غربی است. او به سروان کرازبی هشدار میدهد مراسم در بالاترین سطح امنیتی باید برگزار شود و هیچ مسئلهی خطرناکی در سطح شهر و هنگام مراسم پیش نیاید. این مراسم و حواشی آن و اتفاقات جاسوسی داستان کتاب «آنها به بغداد آمدند» نوشتهی آگاتا کریستی را شکل میدهد.
کتاب آنها به بغداد آمدند اثر آگاتا کریستی
آگاتا کریستی Agatha Christie داستاننویس معروف انگلیسی بانام اصلی آگاتا مری کلاریسا میلر Agatha Mary Clarissa Miller در 15 سپتامبر سال 1890 به دنیا آمد. او نویسندهای بسیار بزرگ و تأثیرگذار در ژانر داستانهای جنایی کارآگاهی است بهگونهای که باگذشت چندین دهه همچنان آثارش در سراسر دنیا ترجمه و منتشر میشوند. او تجارب خاص و گرانبهایی در زندگی به دست آورد که تأثیر برخی از آنها را میتوان در داستانهایش دید. او به کشورهای مختلفی سفر و از شهرهای زیادی بازدید کرد. او در دسامبر سال 1926 به مدت ده روز ناپدید شد و توجه مطبوعات و طرفدارانش را جلب کرد. او پس از سالها زندگی در ۱۲ ژانویه ۱۹۷۶ در هشتاد و پنج سالگی درگذشت.
آگاتا کریستی شخصیت برجستهای در ادبیات پلیسی جهان است. تاکنون آثار این نویسنده بیشترین ترجمه را به زبانهای مختلف دنیا داشته است. او یکی از مهمترین نویسندگان قرن بیستم بریتانیا است که در سراسر جهان از محبوبیت چشمگیری برخوردار است. تقریباً تمامی آثار او به فارسی ترجمه شدهاند و در میان خوانندگان فارسی زبان معروف و شناخته شده هستند. کتاب «آنها به بغداد آمدند» از این نویسنده با ترجمهی «محمد علی ایزدی» از سوی انتشارات هرمس در سال 1390 منتشر شد که نسخهی الکترونیک آن در همین صفحه از فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است. «محمد علی ایزدی» از مترجمان ایرانی فعال درزمینهی ترجمهی داستانهای کارآگاهی، مدت زیادی را در ارتش فعالیت کرده است. او بهواسطهی دورهی نظامی که در آمریکا گذرانده، بر زبان انگلیسی تسلط دارد. او ترجمهی آثار ادبیات پلیسی و معمایی ازجمله «وحشت در خیابان وست اِند» و «مردی با لباس قهوهای» را در کارنامهی کاریش دارد که نسخهی الکترونیک آنها هم در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است.
در بخشهایی از خرید کتاب آنها به بغداد آمدند میخوانیم
بالاخره به پل فیصل رسید. از آن گذشت و باز هم ادامه داد. در اینجا نظر او علی رغم میل باطنیاش به اشیای گوناگونی که در مغازهها وجود داشت جلب شد: کفشهای بچگانه، لباسهای پشمی، خمیر دندان، لوازم آرایشی، چراغهای برقی و فنجان و نعلبکیهایی از جنس چینی. نوعی حالت جذبه به او دست داد. شیفته کالاهای متنوعی شده بود که برای رفع نیازهای گوناگون و عجیب مردمی مرکب از نژادهای مختلف در آنجا به چشم میخورد.
او که همیشه عادت داشت راه خود را در اطراف لندن با پرسوجو پیدا کند برایش باورکردنی نبود که اینجا یک نفر پیدا نشود به او کمک کند. او عربی بلد نبود، و وقتی به مغازهدارانی برمیخورد که به زبان انگلیسی آشنا بودند، اجناسشان را عرضه میکردند، اما بهمحض اینکه میدیدند درباره «شاخه زیتون» سؤال میکند، اعتنایی نمیکردند.
اگر میتوانست اقلاً از یک پلیس کمک بگیرد خوب بود. اما همین که به یک پلیس خیره میشد و میدید او دارد خیلی جدی با دست علامت میدهد و سوت میزند، میفهمید از این راه نیز به نتیجه نخواهد رسید.
او وارد یک مغازه کتاب فروشی شد که کتابهایی به زبان انگلیسی در قفسههایش به چشم میخورد. اما بهمحض اینکه درباره «شاخه زیتون» سؤال کرد، آنها مؤدبانه شانهها را بالا انداختند و سرشان را تکان دادند. متأسفانه هیچ اطلاعی در این مورد نداشتند.
و بعد همانطور که در طول خیابان به راه خود ادامه میداد ناگهان صدای ضربههای پشت سر هم و بسیار بلند چکشکاری توجهش را جلب کرد. و با نگاه به داخل یک کوچه طویل نیمه تاریک یادش آمد خانم کاردیو ترنچ به او گفته بود «شاخه زیتون» نزدیک بازار مسگرهاست. خب، پس اقلاً بازار مسگرها پیدا شد.
ویکتوریا وارد بازار مسگرها شد و برای سه ربع ساعت به کلی «شاخه زیتون» را از یاد برد. مجذوب آنجا شده بود. کورههای مسگری ذوب فلزات و کارهای استادانه بسیار دیگری که انجام میشد به نظر این دختر جوان لندنی، که همیشه فقط چشمش لحافهای پنبهای شد. در اینجا کالاهای اروپایی جلوه کاملاً متفاوتی داشتند و در بازارهای سرپوشیده تاریک و خنک آنجا اینگونه اجناس چیزهایی غیرعادی به نظر میرسیدند که از آن طرف دریاها وارد شدهاند. چیزهایی عجیب و کمیاب از آن جمله بسته پارچههای کتانی گلدار بود که در رنگهای روشن فوقالعاده زیبا عرضه میشدند. گاه گاهی به دنبال فریاد مواظب باشید، مواظب باشید یک نفر، الاغ یا قاطری با باریا مردی که بار سنگینی بر پشت داشت به زور از کنارش رد میشدند.