سلام، لطفاً از محصول «دانلود کتاب پنج بامداد پایان پیام pdf» دیدن فرمایید.
دانلود کتاب پنج بامداد پایان پیام
کتاب پنج بامداد پایان پیام یکی دیگر از آثار معروف و جنایی آگاتا کریستی می باشد که به عنوان یکی از کتاب هایی که قبل از مرگ باید خواند معرفی شده است!
کارولین همه خبرها را بیدرنگ به برون از خانه منتقل میکرد وی به جای خبرآوردن به خانه خبر از خانه به بیرون میبرد. حتی خواهرش هم نمیدانست کارولین چگونه با این سرعت و دقت به سریترین خبرها دست مییابد. از این رو خواهرش سعی میکرد کمتر با وی در مواردی که میخواهد راست و دروغ را به هم ببافد و از آن خبر داغی بسازد، صحبت کند و بیشتر طفره میرفت. راستش ما در روستا زندگی میکردیم و بیپرده باید بگویم که دهاتی محسوب میشدیم، و خوب میدانید در دهات هم به علت فقدان سرگرمی های خاص، بهترین، ارزانترین سرگرمی آنها گپ زدن است که در نهایت به غیبت میانجامد.
بخشی از متن کتاب
ده ما یعنی کینگزآبوت هم از این زندگی مستثنی نبود زیرا که کینگز روستایی کوچک با جمعیتی محدود بود. در کینگز آبوت دو خانه خیلی انگشتنما بودند، یکی از آنها خانهی آقای راجر بود که به دلایل مختلف از تمام خانهها شناخته شدهتر بود، معلوم است که با این وضعیت چقدر شایعه و حرفهای راست و دروغ پیرامون این بنا و ساکنین آن بود و خوراک خوبی برای غیبتکنندگان محسوب میشد. به هر حال هر چه را که در مورد آن خانه میگفتند میشد، بدان شک کرد، مگر در مورد پسری که در آن خانه میزیست: رالف فرزند خواندهی آقای راجر به تأیید و تصدیق تمام اهالی خوشگلترین چهرهی کینگز آبوت بود، ولی این زیبایی ظاهری بود…
خلاصه کتاب
جنایت در یک روستای دورافتاده انگلیسی و در محیطی نیمه اشرافی رخ میدهد. “راجر آکروید” در اتاق کارش به قتل میرسد و نویسنده، بنابر سنت متداول «عصر طلایی»، نقشه منزل را در اختیار خوانندگان میگذارد، پرسوناژهای رایج رمان کلاسیک معمایی هم همگی حضور دارند، از سرپیشخدمت عصا قورت داده و مقرراتی (که رفتارش مشکوک است، ولی خواننده به او سوء ظن نمیبرد) گرفته تا مستخدمهها و آشپز و سرآشپز و سایر خدمه که جزو ملزومات این گونه آثارند.
خواهر راوی داستان (دکتر دهکده که نقش دستیار کاوشگر را نیز ایفا میکند) یکی از بامزه ترین شخصیتهای رمان است، زیرا این زن خوش نیت و بی اندازه فضول مدام شایعههای مضحک و بی اساس را که با پشتکاری کم نظیر از اینجا و آنجا گرد آوردهاست، نقل قول میکند و باعث انبساط خاطر خوانندگان میشود. کارآگاه ماجرا، جناب “هرکول پوآرو” که در همسایگی دکتر منزل دارد و راوی داستان او را «مرد کله تخم مرغی» مینامد، به شیوهای کاملاً شرلوک هولمزگونه سؤالهایی ظاهراً بی ربط میکند که در آخر معلوم میشود تا چه اندازه مهم بوده اند؛ نظیر توجه خاصی که به رنگ چکمههای مظنون ماجرا نشان میدهد.
همه رمانهای معمایی موفق این دوره، به نحوی به خواننده کلک میزنند و ترفندی که آگاتا کریستی در اینجا به کار بسته است، برای آن ایام بی اندازه بدیع و بی نظیر بود. این شگرد مورد قبول بسیاری از اصولگرایان نیفتاد، چون یکی از قواعد دهگانه را که حکم میکند راوی هیچ مطلبی را از خواننده پنهان ندارد، زیر پا میگذارد. اعضای «باشگاه پلیسی نویسان اصولگرا» ـ از جمله خود آگاتا کریستی ـ سوگند خورده بودند در روایت پردازی «روراست» باشند، حال آنکه در پنج بامداد پایان پیام، آشکارا، از این میثاق تخطی شدهاست.
نقد کتاب پنج بامداد پایان پیام
کریستی که پیش از نگارش این رمان، در «باشگاه پلیسینویسهای اصولگرا» سوگندنامه “صداقت با خواننده” را امضا کرده بود، در این اثرش به روشنی از عهد خود برگشت و با پنهان کردن جزئیاتی از معمای قصه، دم به دم خواننده را شگفتزده میکرد. “دوروتی سایرز” از نادر کسانی میباشد که این شیوه بدیع را مجاز شمرده است. آگاتا کریستی اگر هم قبل یا بعد از نگارش پنج بامداد پایان پیام، داستان پلیسی دیگری ننوشته بود، باز هم به خاطر این اثر جایگاه مهمی در تاریخ داستانهای پلیسی داشت.
پنج بامداد پایان پیام، به قواعد مرسوم و دیرپای قصههای جنایی پشت کرده و از این لحاظ بین خوانندگان و کارشناسان اختلاف نظر وجود دارد. کریستی در زندگینامهاش به این اختلافنظرها اعتراف کرده و نوشته است: “خیلیها معتقدند کتاب مذکور، تقلب است، ولی اگر داستان را با دقت بیشتری بخوانند، میبینند که اشتباه می کنند. انحرافات زمانی مختصری که در داستان وجود دارد، بخوبی در جملات دوپهلو نشان داده شده”.
در کنار “هرکول پوآرو”ی همیشگی قصههای کریستی شخصیتهای رایج رمان کلاسیک معمایی هم همگی در این قصه حضور دارند و برای علاقمند جدی رمان معمایی، فضایی ملموس و پرکشش را رقم میزنند. اکثر خوانندگان و منتقدان، کتاب پنج بامداد پایان پیام را شاهکار آگاتا کریستی و جزء برترین های ادبیات پلیسی جهان می دانند.
تعداد بازدید: 1,809 بار
عنوان کتاب: پنج بامداد پایان پیام
نویسنده: آگاتا کریستی
مترجم: بهرام افراسیابی
تعداد صفحات کتاب: 186 صفحه
زبان کتاب: فارسی
حجم فایل: 29.3 مگابایت
نوع فایل:PDF
منبع: شهر کتاب
0/5 (0 نظر)
Pdf قتل راجر آکروید
,
آگاتا کریستی
,
بهرام افراسیابی
,
پنج بامداد پایان پیام
,
پنج بامداد پایان پیام اثر آگاتا کریستی
,
خلاصه کتاب پنج بامداد پایان پیام
,
دانلود Pdf کتاب پنج بامداد پایان پیام
,
دانلود رایگان کتاب پنج بامداد پایان پیام
,
دانلود کتاب پنج بامداد پایان پیام
,
دانلود کتاب قتل راجر آکروید
,
قتل راجر آکروید
,
کتاب پنج بامداد پایان پیام
,
کتاب قتل راجر آکروید
,
متن کتاب پنج بامداد پایان پیام
دانلود رمان سیانوژن نورانی
معرفی کتاب پنج بامداد پایان پیام
کتاب پنج بامداد پایان پیام داستانی از آگاتا کریستی با ترجمه بهرام افراسیابی است. این داستان درباره ماجرای مرگ مشکوک خانم فرارز است که قرار بود با راجر آکروید عروسی کند.
درباره کتاب پنج بامداد پایان پیام
کتاب پنج بامداد پایان پیام، ماجرای فوت شدن خانم فرارز است. ماجرایی که همه از آن صحبت میکنند و بر خلاف تشخیص پزشک، ماجرا را طور دیگری میبینند
مردم روستای کوچک کینگز آبوت، همه از یک چیز حرف میزنند. کشته شدن یا فوت کردن خانم فرارز. خانم فرارز مریض دکتر جیمز شپارد بود و ظاهرا به علت مصرت زیاد ورونال فوت کرده بود. اما مردم عقیده دیگری داشتند. آنها تقریبا مطمئن بودند که خانم فرارز به دلیل اینکه همسرش را با آرسنیک کشته و میخواسته با راجر اکروید ازدواج کند، عذاب وجدان داشته است. کارولین، خواهر فضول جیمز هم در این میان، در داغ کردن شایعات، نقش مهمی دارد و مرتب خبرها را از این خانه به آن خانه میبرد.
آقای شپارد که نمیداند باید چه کار کند، با دوستش هرکول پوآرو درباره این موضوع مشورت میکند. پوآرو کارآگاه معروفی است که البته حالا بازنشسته شده و تصمیم گرفته وقتش را صرف کشت و کار کند اما این مساله توجهش را به خود جلب میکند...
کتاب پنج بامداد پایان پیام را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
پنج بامداد پایان پیام یک داستان جذاب جنایی برای تمام دوستداران رمانهای جنایی و کتابهای پر رمز و راز است.
درباره آگاتا کریستی
آگاتا کریستی، نویسنده مشهور سبک جنایی و معماگونه ۱۵ سپتامبر ۱۸۹۰ در انگلستان به دنیا آمد. او خالق شخصیتهایی مانند هرکول پوآرو و خانم مارپل است و عمده شهرتش را مدیون رمانهای جناییاش است و به دلیل نوشتن همین رمانها موفق شده تا لقب ملکه جنایت را از آن خود کند. نام کامل او آگاتا مری کلاریسا میلر است. در سال ۱۹۱۴ با یک سرهنگ نیروی هوایی به نام آرچیبالد کریستی ازدواج کرد و از او یک دختر به نام رزالیند هیکز دارد. اما این ازدواج بعد از یازده سال به جدایی انجامید.
او در سال ۱۹۳۰ با باستانشناسی به نام سِر ماکس مالووان ازدواج کرد و همراه او به سفرهای زیادی رفت. سفرهایی که تاثیرات بسیاری در داستانهای جذاب او داشتند. او همچنین داستانهای عاشقانهاش را با نام مستعار مِری وستماکوت منتشر میکرد. اما کتابهای جنایی او طرفداران بیشتری داشتند و اقتباسهای سینمایی و تلوزیونی زیادی هم از روی آنها صورت گرفت. او در مقام پرفروشترین نویسنده انگلستان و در کل دنیا قرار دارد. مقامهای بعدی به ژول ورن و شکسپیر میرسد.
آگاتا کریستی در ۱۲ ژانویه ۱۹۷۶ در سن ۸۵ سالگی در انگلستان از دنیا رفت.
بخشی از کتاب پنج بامداد پایان پیام
یکی از این مجسمههای ساخت افریقا نظر مرا به خود جلب کرد. درپوش را برداشتم تا آن را ببینم ولی ناگهان درپوش از دستم افتاد ولی شانس آوردم که به آن صدمهای نخورد ولی صدایی که از آن برخاست همان صدایی بود که موقع ورودم به سالن شنیده بودم! داشتم در این مورد فکر میکردم که فلورا وارد شد. او دختر ظریف و باریک اندامی بود، موهای صاف و بور بلند، چشمان آبی و پوستی بسیار سفید و شفاف داشت. به من نزدیک شد و بعد از سلام و تعارفات معمول او هم متوجه اشیاء داخل میز شد و صحبت به کفش چارلز کشیده شد. او معتقد بود که کفش سرچارلز، قبلاز این که مربوط به سرچارلز باشد یک کفش است و حالا دیگر یک کفش را در ویترین نگه نمیدارند. او رشته سخن را سریع تغییر داد و گفت:
- دکتر آیا نمیخواهید به من تبریک بگویید؟ و دست چپش را به طرف من آورد و من توانستم حلقه نامزدی او را در انگشتش ببینم. او گفت:
- من و رالف نامزد کردهایم و عمو راجر از این موضوع خیلی خوشحال است به خصوص که من در این جا میمانم. من برای آنها آرزوی خوشبختی کردم. فلورا گفت:
- من و رالف یک ماهی میشود که نامزد شدهایم و میخواهیم فردا نامزدیمان را رسماً اعلام کنیم. عمو راجر میخواهد یکی از خانههایش را تعمیر کند و به ما بدهد و ما هم در آن مشغول کشاورزی شویم. در همین موقع خانم اکروید، بیوه برادر راجراکروید وارد شد. من هیچ وقت از این زن خوشم نمیآمد او یک مشت پوست و استخوان بود که مقدار زیادی گردنبند و النگو به آن آویزان بود. چشمان ریز و آبی بیحالت نشانه خاص او بود، من به طرف او رفتم، بعد از تعارفات بدون تأمل گفت:
- حتماً میدانید که بچههای من نامزد کردند. منظورم رالف و فلورای عزیز است. آنها در همان نگاه اول عاشق هم شدند. من میدانم که شما با راجر خیلی صمیمی هستید. و البته میدانید که بعد از مرگ شوهرم چه زندگی سختی را ما از نظر مالی تحمل کردیم. من مطمئن هستم که راجر مبلغ قابل توجهی به عنوان ارث برای فلورا باقی میگذارد ولی الان مسئله فلورا همین مبلغ ناچیزی است که به عنوان پول تو جیبی باید خرج کند و من به علت صمیمیتی که بین شما و راجر وجود دارد میخواستم از شما خواهش کنم که این موضوع را با او در میان بگذارید.
من تازه فهمیدم که چرا خانم اکروید بیمقدمه شروع به صحبت در این مورد نمود. چون میخواست قبل از این که اکروید و مهمانان وارد شوند حرفهایش را بزند. و اتفاقاً همان موقع در سالن بازشد و من خیلی خوشوقت شدم. من نمیدانم آخر خانم آکروید چه طور فکر میکرد که من میتوانم در کارهای خصوصی دیگران دخالت کنم من هیچ وقت چنین کاری را نمیکردم و قصد داشتم این را به او بگویم که مهمانان جدید وارد شدند. بعد از ورود مهمانان، خانم اکروید گفت:
- آقای دکتر حتماً شما سرگرد "هکتوربلانت" (Hector Blant) را میشناسید؟ گفتم:
- بله خانم. فکر نمیکنم کسی باشد که ایشان را نشناسد. حقیقتاً هم همین طور بود، چون او از سرشناسترین شکارچیان حیوانات وحشی در دنیا محسوب میشد که از زمان جوانی با راجر دوست بود البته خود این دوستی باعث تعجب بود چون آن دو از نظر اخلاقی بسیار با هم متفاوت بودند گرچه هر یک از آنها راههای جداگانهای را برای زندگی خود انتخاب کردند، ولی هیچ وقت یکدیگر را از یاد نبردند و آقای بلانت هر سال یکی دو هفتهای را نزد اکروید میماند و سر حیوان خشک شدهای را به عنوان هدیه برای او با خود میآورد...
معرفی نویسنده
عکس آگاتا کریستی
آگاتا کریستی
انگلیسی | تولد ۱۸۹۰ - درگذشت ۱۹۷۶
آگاتا کریستی با نام اصلی آگاتا مری کلاریسا میل، ۱۵ سپتامبر ۱۸۹۰ در دون شایرِ انگلستان به دنیا آمد. پدر آمریکاییاش فردریک میلر نام داشت. مادرش کلارا بومر انگلیسی و از خانوادهای اشرافی بود. آگاتا به دلیل آمریکایی بودن پدر میتوانست تبعه ایالات متحده نیز باشد، ولی هرگز از آن کشور تقاضای تابعیت نکرد. آگاتا یک خواهر و یک برادر داشت که هردوی آنها از او بزرگتر بودند. گر چه خواهر و برادر آگاتا را به مدرسه شبانهروزی و خود او را به یک مدرسه تکمیلی در فرانسه فرستاده بودند اما آگاتا در پنج سالگی خودش خواندن را یاد گرفت و بعد با استفاده از کتابخانه پدرش به معلوماتش اضافه کرد و تحصیلات آکادمیک نداشت.
بیشتر ...
همهٔ کتابهای چاپی
- ۰۲/۰۵/۲۱